سلامی چو بوی خوش آشنایی
سلام بر همه هستی من سلام بر همه دنیای من سلام بر پارمیس زیبایم سلام بر نور چشمان بابا
دختر عزیزم پارمیس زیبایم امروز دهمین روز از بهار سال 1394 می باشد و به سرعت ده روز از سال نو گذشت و همینطور زندگی در حال گذر است و تو عزیزدلم روز بروز بزرگ و بزرگتر میشوی و هر لحظه شیطونتر میشوی و من با دیدن شیطنتها و شیرین زبونیهای تو قند تو دلم آب میشه و نمیدونم اصلا تو این کارا و حرفها رو از کجا در میاری... من که خودم مونده ام ... به مامان میگی مامان پری عروس منه عاشق من(عشق منه) هر موقع که تلفنی باهام حرف میزنی میگی نانی جیش کرده بود دشویی(دستشویی) ششستم(شستم) با حوله خش (خشک) کردم و مانی (پوشاک)کردم و الان خوابوندمش... میگی با مامان پری رفتم حموم با حابون(صابون خودمو ششتم شامپو زدم لیف زدم و باژی کردم... دیشب که داشتم باهاتون تلفنی صحبت می کردم یه ریز می گفتی که حاله(خاله)شادونه بشته(بسته)بود نتونستم باژی بتونم(بکنم) اونقدر لهجه شیرینی داری و اونقدر شیرین حرف میزنی که دوست دارم درسته قورتت بدم...
دختر خوشگلم همیشه وقتی سوار ماشین میشدی خودت جلو میشستی و میگفتی مامان پری پشت بشینه و هیچ کس به جز خودت حق جلو نشستنو نداره ولی چند ر وز پیش که می خواستیم بریم بیرون در عقب ماشین باز کردم و خودت رفتی نشستی و از اون موقع دیگه کسی رو نمیذاری پشت ماشین بشینه قربون این دل مهربونت بشم که پاک و ساده است...
تو ای همه هستی من عاشقانه دوستت دارم می پرستمت