پارمیس، فرشته كوچولوپارمیس، فرشته كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
تاريخ پيوندمانتاريخ پيوندمان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
روز عقدكنانروز عقدكنان، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
روز آشناييروز آشنايي، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
مامان و باباي پارميسمامان و باباي پارميس، تا این لحظه: 43 سال و 24 روز سن داره

بهشت کوچک مامان و بابا

اولین روز از سال 1394 و مراسم عید دیدنی

1394/1/1 21:12
نویسنده : مامان و بابا
398 بازدید
اشتراک گذاری

پارمیس عزیزم دختر خوشگلم امروز اولین از سال 1394 می باشد و ما بعد از ظهر ساعت سه و نیم بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت عازم عید دیدنی شدیم... تو لباس خوشگلاتو پوشیدی و کفشاتو پات کردی و راهی شدی و ما هم پشت سر شما آمدیم آخه همه درارو خودتون باید باز کنید و اگه کسی دست بزنه میگی خودم و در و می بندی و دوباره درو باز می کنی و میگی خودم باژ کردم آخ که قربون لهجه نازت برم... خلاصه سوار ماشین شدیم و راهی خونه بابا نبی شدیم( بابای مامان پری) زنگ درو به صدا در آوردیم بابا نبی درو باز کرد و تورو بغل کرد و عید و بهت تبریک گفت و تو مطابقمعمول کفشاتو در آوردی و مرتب سر جاش جفت کردی  و وارد خونه شدی مامان جونو دایی شهرام به استقبالت اومدند و عید و بهت تبریک گفتند کمی نشستیم دایی امیر اومد و کلی تورو بوسمال کرد و سال نو رو بهت تبریک گفت و تو کلی شیرین زبونی می کردی و اونها هم بهت کلی عیدی دادند ... بعد از یکساعت نشستن راهی خونه مامان جون داداش شدیم و اونها هم از دیدن تو کلی خوشحال شدند و تو رو غرق در بوسه کردند و عید و بهت تبریک گفتند... مامان جون می گفت باباجون از صبح که خواب یبدار شده همش چشمش بدره تا پارمیس بیاد و میگه چرا پس پارمیس نیومد ... وارد خونه که شدی اول رفتی پیش باباجون و کلی باهاش بازی کردی ...بعد از کمی نشستن عمه حبیبه هم اومد و از دیدن تو کلی خوشحال شد و میگفت که پارمیس دختر خیلی خیلی مهربونیه و من یه جور دیگه پارمیسو دوس دارم و این دختر همه چیزه منه و تو هم داشتی با نی نی عمه بازی می کردی همش بوسش می کردی و می گفتی بدین بغل من .... بعد از اونجا هم راهی خونه خان جون (مامان بزرگ مامان پری شدیم ) اونجا هم کلی شیطنت کردی خان جون می گفت که عروسکه خیلی نازه... بعد از اونجا هم رفتیم خونه سوری زندایی و کلی بازی کردی و شیرینی خوردی و بعد اون هم اومدیم کمی گشتیم و بعد به خونه آمدیم...

آخ که در کنار تو بودن و با تو بودن چقدر زیباست دوستت دارم ای همه دنیای من

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان سمیرا و بابا مسعود
1 فروردین 94 22:37
امید وارم در سال جدید بهترین لحظات را در کنار دختر نازنینتون داشته باشید