خاطره عید قربان
سلام بر دختر ناز بابا سلام بر فرشته نجات زندگی من سلام بر پارمیس خوشگلم دختر خوشگلم روز یکشنبه 1393/07/13عید قربان بعد از ظهر از خونه در اومدیم و راهی امامزاده یعقوب شدیم . آنجا که رسیدیم اول ناهار خوردیم بعدش رفتیم زیارت و تو کلی زیارت کردی و نماز هم خوندی.... بعدش اومدیم توی محوطه امامزاده که دست فروشها اونجا بودند... کلی گشتیم و تو باز از اون چرخها که تو خونه دوتا داری خریدی و کلی حال کردی... بعد از امامزاده یعقوب راهی پارک لاله هیدج شدیم و کلی هم اونجا گشتیم سوار تاب و سرسره شدیم و موقع اومدن تو داشتی گریه میکردی که بازم تاب میخوام ... بعد از اونجا هم اومدیم به طرف روستای سوکهریز تا کمی وسایل بگیریم ولی چون دیر وقت بود و هو...
نویسنده :
مامان و بابا
16:23