خاطره روز دوشنبه 1392/03/27
سلام بر دختر خوشگلم پارمیس خانوم
عزیز دلم دختر خوبم الان ساعت 23:55 می باشد و تو در خواب نازی آرمیده ای و من در حال نوشتن این مطالب برای تو دختر خوشگلم هستم...عزیزدلم فردا باید برای زدن آمپولهایت به شبکه بهداشت بریم و مامانی کمی استرس داره و می ترسه که خدایی نکرده تو تب کنی ولی من به مامانی میگم که دختر ما دختر زرنگیه و تب نمیکنه .آخه وقتی آمپولهای دوماهگیتو زدیم تب نکردی...فردا تو چهارماهگیتو تموم میکنی و میری توی پنج ماهگی و من خوشحالم از اینکه تو روز به روز بزرگ و بزرگتر میشی و من شاهد بزرگتر شدن تو هستم و به خودم افتخار میکنم که دختری مثل تو را دارم .... خدارو روزی هزاران بار شکر میکنم که تورو به من داده ....
عزیزدلم....عاشقانه دوستت درام....من و مامانی فقط خوشبختیه تورو توی زندگیت میخواهیم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی