پايان 17 ماهگي و آغاز 18 ماهگي
دختر خوشگلم پارميس عزيزم سلام بر تو اي فرشته نجات بخش زندگي من سلام بر تو اي شاهزاده روياهاي من سلام من بر تو اي همه دار و ندار من
پارميس عزيزم امروز بيست و نهمين روز از تير ماه سال 1393 مي باشد. امروز تو وارد هجدهمين ماه اززندگيت مي شوي و روز بروز بزرگ و بزرگتر مي شوي و من و ماماني با ديدن رشد تو خوشحال مي شويم...
دختر خوشگلم پري روز با عمه راحل به خونه مامان جون مهموني رفتي و ديروز هم اونجا بودي و من نتونستم از تو دختر خوشگلم عكس بگيرم و امروز اگه اومدي خونه عكستو ميگيرم و يادگاري برات تو وبلاگت ميذارم...
عزيز دل من امروز 5 سال از روز عقدكنان من وماماني مي گذرد و من وماماني هنوز هم عاشقانه همديگرو دوست داريم و دركنار هم و با بودن تو احساس خوشبختي ميكنيم... تو خوشبختي مارو كامل و كاملتر كردي و با آمدنت به زندگي ما زندگيمان طراوت ديگري پيدا كرده است...
پارميس عزيزم اين روزها به شيرين كاريها و شيطنتهاي تو افزوده شده و لحظه به لحظه داري دوست داشتني تر ميشي...
دختر خوشگلم جمعه دم ظهر با هم به حموم رفتيم و آنجا كلي با هم بازي كرديم كه من هم از تو فيلمبرداري كرده و هم عكس گرفتم كه همشو تو كامپيوتر برات يادگاري نگه داشته ام... حدود يكساعت در حموم بودي و قصد بيرون اومدن رو هم نداشتي كه بالاخره بعد از يكساعت با هم اومديم بيرون و بعد از پوشيدن لباسها و خوردن غذا در خواب نازي آرميدي و من همش داشتم نگات ميكردم آخه لپات گل انداخته و سرخ سرخ شده بودند و من خيلي خوشم مي اومد كه نگات كنم و كلي هم در اين حالت ازت عكس گرفتم...
با بودن تو در كنارم احساس آرامش ميكنم و ميدانم كه با تو خوشبخترين باباي روي زمينم ... به وجودت افتخار ميكنم... آخه همه جا تعريف تو هست اصلا اسم تو همه جا پيچيده و من اون روزي كه برا افطاري در دهكده پارس بوديم هركدوم از فاميلاي مامانو كه ميديدم ميگفتن كه ماشالاه دختر زبر و زرنگي دارين و خيلي هم خوشگله...
پارميس خانوم تو از الان باعث افتخار من شدي و مي دانم كه در آينده هم با موفقيتهايي كه در زندگيت كسب خواهي كرد باعث سربلندي من و ماماني خواهي شد... دوستت دارم فرشته كوچولوي من...