شب یلدا
سلام دختر نازم، پارمیس خوشگلم
شب یلدا اول رفتیم خونه مامان جون، مامان مامان جون هم اونجا بود، تا ساعت 9:30 اونجا نشستیم بعد رفتیم خونه خدا بیامرز دایی غلامرضا(دایی مامان).
یادش بخیر پارسال همه رو خودش دعوت کرده بود، همه فامیل جمع بودند ولی عمرش به دنیا نبود و دو ماه بعد از اون مهمونی پیش خدا رفت و دل همه رو غصه دار کرد. خلاصه اینکه تا ساعت 12 شب هم اونجا بودیم . سوار ماشین شده و با باباجون و مامان جون و دایی شهرام و دایی امیر حسین اومدیم خونمون. مامان جون وقتی اتاقتو دید کلی ذوق کرد بابا جون هم همینطور. دایی شهرام میگفت که من بیست سالمه میز کامپیوتر ندارم ، این دختره نیومده همه چیز داره، خوش بحالش.
دختر خوشگلم، نمیدونی که چه قدر دلم برات تنگ شده. خیلی خیلی مشتاق دیدارت هستم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی