پارمیس، فرشته كوچولوپارمیس، فرشته كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
تاريخ پيوندمانتاريخ پيوندمان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
روز عقدكنانروز عقدكنان، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
روز آشناييروز آشنايي، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
مامان و باباي پارميسمامان و باباي پارميس، تا این لحظه: 43 سال و 24 روز سن داره

بهشت کوچک مامان و بابا

مطالب خواندنی

1394/2/21 12:21
نویسنده : مامان و بابا
312 بازدید
اشتراک گذاری

قلبت را آرام کن..

یک وقتهایی بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت…

نگاه کن به اطرافت…
به خوشبختى هایت…
به کسانی که میدانی دوستت دارند…

به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند…
و به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت…

گاهی یک جای دنج انتخاب کن…
گاهی یک جای شلوغ…
آرامش را در هر دو پیدا کن…

هم درکنار شلوغی آدم ها…
هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها…

دلمشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن…
باران را بی چتر بشناس…

خوشحالی را فریاد بزن…
و بدان که تو" بهترینى" ...!

تعجبتعجب

نه مستی نشان کفر است و نه جانماز نشان دینداری،
نه پاکان را باکی از مستی و نه مستان را امکان دورویی،
نه مویی نمایان نشان از هرزگی و نه چهار قد نشانه پاکی،
هر کس هر آنست که ببوید نه آنکه ظاهرش گوید،
نه میخواهم مدافع بدی باشم و نه در فکر تدفین حقیقت،

قضاوت کار اوست..
منان است...

یکطرفه بسوی قاضی نرویم،
با فکری به این محدودی، بزرگی خلقت خداوند را قضاوت نکنیم،

هر که، هر چه هست، خوبست....

آرامآرام

چند توصیه ی روان شناختی: از دکتر علی صاحبی

حرص نخورید. ناراحتی را نبلعید. همانطور که از خوردن غذای مانده و فاسد پرهیز می کنید از جذب کردن و بلعیدن حرف های مفت و مزخرف پرهیز کنید.

نگذارید حرف هایی که به نظر خودتان صحیح نمی آید و چرند است، ذهن تان را خراب کند و باعث شود که دچار تهوع فکری شوید اگر دلخورید بیان کنید.اگرمی ترسید، ترس تان را به زبان بیاورید. اگر عصبانی هستید، عصبانیت تان را نشان دهید. گریه دارید؟ گریه کنید. مفاهیمی مثل خویشتن داری و سکوت و بردباری را بگذارید کنار. این ها ارزش هایی ست که حکومت های دیکتاتوری تبلیغ می کنند که بتوانند فرد را از همان آغاز، در خانواده سرکوب کنند و یک مشت آدم ترس خورده تحویل جامعه بدهند.
ناراحتی ها را باید ابراز کرد – البته بطور موثر و مسئولانه- و گرنه بعدها می شود کابوس. می شود تیک عصبی، تنگی نفس، خارشِ تن، می شود دسیسه چینی و بهانه جویی، ناخن و لب جویدن و تند تند پاها را تکان دادن.
نگذارید کسی اعتماد به نفس شما را خدشه دار کند. چه با نگاه، با لبخند معنی دار، با کنایه، و یا با حرف و طعنه. سعی کنید به خودتان ایمان بیاورید. با
خودتان صلح کنید. دوست خودتان باشید و خودتان را همانطور که هستید دوست داشته باشید. چهره تان را، اندام تان را، روابط تان و پی و ریشه و خانواده تان را همانطور که هست بپذیرید و دوست بدارید. صلح کردن با خود آغاز زندگی ست.
از گذشته فرار نکنید و آن را بپذیرید. با خود مهربان باشید و اشتباهات وغفلت ها را به خودتان ببخشید. نگذارید ظلم و جفای دیگران در گذشته و یا خطاهای انسانی خودتان از شما یک قربانی بسازد. در نقش قربانی رفتن گاه برای بعضی ها می شود همه ی محتوای زندگی شان. سالها در عزای خود می نشینند و هیچ چیز هم تغییر نمی کند. از گذشته فرار نکنید اما در گذشته هم غرق نشوید و در سوگ روزهای خوب از دست رفته ننشینید. هیچ زمانی جذاب تر از زمان حال نیست.

از خودتان به اندازه توانایی تان انتظار داشته باشید. تلاش کنید حد توانایی تان را بشناسید. بیشتر ما حد توانایی خود را نمی شناسیم و به همین خاطر بیشتر مواقع فرای حد توانایی خود گام بر می داریم و در نتیجه با ناکامی روبرو می شویم و دست از تلاش های موثر بر می داریم. ممکن هم هست در کاری موفق بشویم اما چون از توان خود بیشتر مایه گذاشته ایم، زود دچار خستگی دلزدگی می شویم.

تلاش نکنید دختر و پسر خوب برای پدر و مادر، خواهر خوب، برادر خوب، عروس خوب، داماد خوب، پدر خوب، مادر خوب باشید. این خیلی خوب بودن ها عاقبت کار دست آدم می دهد. آدم گاهی می رود توی نقش هایی که نقش واقعی اش نیستند و از من واقعی اش خیلی فاصله گرفته اند. بهتر است دیگران شما را نپسندند تا اینکه هر روز به جای خود در آینه چهره ی کسی را ببینید که از شما سوال می کند: راستی تو کی هستی؟ و کی میخواهی خود خودت باشی و برای رضای دیگران زندگی نکنی؟ اگر دوست دارید ورزش کنید، ورزش کنید. اگر هم از ورزش بیزارید، ورزش نکنید. اتفاق مهمی نمی افتد..

عشق ورزیدن و مهربانی را در زندگی فراموش نکنید. هرچه هست و می ماند عشق است و دیگر هیچ. “تنها عشق است که می‌تواند شکاف بین معرفت اخلاقی و عمل اخلاقی را پر کند؛ به تعبیر دیگر کسی که عاشق باشد، بین فکر و عمل او هیچ فاصله‌ای وجود ندارد و دقیقا آن‌گونه زندگی می‌کند که می‌اندیشد”.
حس دیگری باید باشد ورای این حواس پنج یا شش گانه ی شناخته شده.
حس دیگری که ترکیب دلپذیری دارد از
رنگهای ملایم
نور آفتاب که اریب تابیده روی قالی
لمس دستها و پاهای یک نوزاد
نوشیدن یک فنجان چای دریک غروب بارانی در بالکن خانه با یک دنیا خستگی
دیدن یک آشنای دور از ازدحام
 آن دقیقه های صبح که آفتاب چشمت را می زند و دوست داری تا ابد کش بیاید.
این همان حس هفتم است.
همان حسی که اگرنبود چیزی ازتماشای قطره های باران روی شیشه بخارگرفته ماشین، دستگیر آدم نمیشد و محال بود دل کسی برای صدای چرخیدن کلید در قفل بلرزد.
حس هفتم بعضی آدمها پر کارتر است.
همانهایی که همیشه یک دوربین عکاسی یا یک برگ کاغذ و قلم کنار دستشان است و دنبال ثبت و نگه داشتن تاریخ و ساعت لحظه ها هستند.
حس هفتم بعضیها هم مریض است.
همانهایی که نه از بوی شب بوی حیاط هیجان زده میشوند و نه ازتمام شدن فصل انگور دلشان هری میریزد.
عجیبترین حس آدمها حس ششم معروفشان نیست، ناشناخته ترین نوع حس در آدمها همین حس هفتم است.
وظیفه اش به گمانم پیدا کردن آن لحظه های دلنشین است که توضیحشان برای کسی ممکن نیست الا کسی که خیلی خوب آدمیزاد را بلد باشد.

آرامآرام

روزی حکیمی به شاگردانش گفت :
فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنها بدتان می آید پیاز قرار دهید

روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت :
هر جا که میروید این کیسه را با خود حمل کنید
شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که:
پیاز ها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت میکند

حکیم پاسخ زیبایی داد :
این شبیه وضعیتی است که شما کینه ی دیگران را در دل نگه دارید.
این کینه قلب و دل شما را فاسد می کند
و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد
پس-ببخشید-و-بگذرید-تا-آزار-نبینید

آراممحبت

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)