پارمیس، فرشته كوچولوپارمیس، فرشته كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
تاريخ پيوندمانتاريخ پيوندمان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
روز عقدكنانروز عقدكنان، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
روز آشناييروز آشنايي، تا این لحظه: 21 سال و 7 روز سن داره
مامان و باباي پارميسمامان و باباي پارميس، تا این لحظه: 43 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بهشت کوچک مامان و بابا

خواب مامان روز جمعه تاریخ 1391/11/13

سلام دختر خوشگلم پارمیس عزیزم صبح که مامان از خواب بیدار شد گفت که دیشب دخترمو توی خواب دیدم.گفت خوای می دیدم که دخترم در حال خنده است و کمی هم رنگ پوستش سبزه است و من همش می گفتم که به باباش رفته... خلاصه اینکه خیلی خیلی بابایی رو دوس داری... وقتی حرکت نمی کنی مامانی می گه بیا براش حرف بزن تا صدای منو می شنوی شروع به ورجه وورجه کردن می کنی و آروم و قرار نداری. دختر خوشگلم بابایی هم تو رو خیلی دوست داره و برای دیدن روی ماه تو لحظه شماری می کنه. دختر گلم هفته بعدی روز سه شنبه یعنی 24 بهمن قراره بریم سونوگرافی و نتیجه رو به دکترت بدیم تا وقت زایمانو تعیین کنه. ایشالاه تا دوهفته دیگر میای پیش خودمون و همه رو از دلتنگی در میاری. ...
18 بهمن 1391

حرف دل 1391/11/06

سلام پارمیس جونم دختر عزیزم امروز  جمعه ششمین روز از بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و نود و یک می باشد. دختر عزیزم تو امروز هفته 34 رو تمام کرده و پا به هفته 35 میذاری و دیگر چیزی نمونده که پا به دنیای ما  گذاشته و همو رو ا ز چشم انتظاری در آری. آخه همه دلمان برای تو تنگ شده و میخواییم تورو ببینیم. دختر نازم اونقدر دلم برات تنگ شده که حدی ندارد آخه میخوام تورو در آغوشم کشیده و بوست کرده و بهت بگم که تو همه چیز منی و من تورو دوست دارم. دختر نازم پارمیس گلم چند روز پیش که پیش دکترت رفته بودیم دکترت گفت که ماشاء اله خیلی خوب رشد کرده و سالم سالم است و من و مامانی کلی خوشحال شدیم و اومدیم خونه برات اسفند دود کردیم. دختر گلم دیروز...
6 بهمن 1391

حرف دل 1391/11/06

سلام پارمیس جونم دختر عزیزم امروز جمعه ششمین روز از بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و نود و یک می باشد. دختر عزیزم تو امروز هفته 34 رو تمام کرده و پا به هفته 35 میذاری و دیگر چیزی نمونده که پا به دنیای ما گذاشته و همو رو ا ز چشم انتظاری در آری. آخه همه دلمان برای تو تنگ شده و میخواییم تورو ببینیم. دختر نازم اونقدر دلم برات تنگ شده که حدی ندارد آخه میخوام تورو در آغوشم کشیده و بوست کرده و بهت بگم که تو همه چیز منی و من تورو دوست دارم. دختر نازم پارمیس گلم چند روز پیش که پیش دکترت رفته بودیم دکترت گفت که ماشاء اله خیلی خوب رشد کرده و سالم سالم است و من و مامانی کلی خوشحال شدیم و اومدیم خونه برات اسفند دود کردیم. دختر گلم دیروز رفتیم ...
6 بهمن 1391

هفته سي و چهارم

سلام دخمل بابایی سلام بر تو امید بخش زندگیم امروز دقیقاً رفتی تو هفته سی و چهارم. هفته پیش که روز یکشنبه مامان دکتر رفته بود دکی جون به مامانی گفته بود که نی نی تون خیلی شیطونه و خیلی هم رشدش خوب بوده. دکی گفته بود که دخترتون الان 2100کیلوگرم شده و به امید خدا پنجم اسفندماه به دنیا خواهد آمد. دخمل بابایی نمیدونی که چه قدر خوشحالیم. اتاقتو درست کردیم و کلی برات وسایل خریدیم. نمیدونی که چه حالی داریم. هر شب برات داستان و شعر می خونیم. تو هم که تا صدای بابایی رو می شنوی می پری بالا و مامانی حسودی می کنه میگه ببین از الان چه قدر بابایی شو دوس داری. منم میگم که از صبح با تو بوده حالا اومده پیش باباش ...
30 دی 1391

هفته سي و چهارم

سلام دخمل بابایی سلام بر تو امید بخش زندگیم امروز دقیقاً رفتی تو هفته سی و چهارم. هفته پیش که روز یکشنبه مامان دکتر رفته بود دکی جون به مامانی گفته بود که نی نی تون خیلی شیطونه و خیلی هم رشدش خوب بوده. دکی گفته بود که دخترتون الان 2100کیلوگرم شده و به امید خدا پنجم اسفندماه به دنیا خواهد آمد. دخمل بابایی نمیدونی که چه قدر خوشحالیم. اتاقتو درست کردیم و کلی برات وسایل خریدیم. نمیدونی که چه حالی داریم. هر شب برات داستان و شعر می خونیم. تو هم که تا صدای بابایی رو می شنوی می پری بالا و مامانی حسودی می کنه میگه ببین از الان چه قدر بابایی شو دوس داری. منم میگم که از صبح با تو بوده حالا اومده پیش باباش می خواد ...
30 دی 1391

مهموني سيسموني

سلام دختر گلم پارمیس عزیزم امروز از صبح منتظر مهمونها هستیم. آخه قراره که مامان جون و مامان بزرگ بابا فرهاد و عمو بهزاد با زنعمو و آقا یاسین و یسنا خانوم  و عمه حبیبه با عمو داودی و عمه راحل بیان خونمون ولی الان که ساعت 4 و 37 بعداز ظهر روز جمعه 15 دیماه سال 1391 می باشد کسی نیومده و ما منتظریم. دختر گلم دوستت دارم تو همه عشق منی. ...
30 دی 1391

مهموني سيسموني

سلام دختر گلم پارمیس عزیزم امروز از صبح منتظر مهمونها هستیم. آخه قراره که مامان جون و مامان بزرگ بابا فرهاد و عمو بهزاد با زنعمو و آقا یاسین و یسنا خانوم و عمه حبیبه با عمو داودی و عمه راحل بیان خونمون ولی الان که ساعت 4 و 37 بعداز ظهر روز جمعه 15 دیماه سال 1391 می باشد کسی نیومده و ما منتظریم. دختر گلم دوستت دارم تو همه عشق منی. ...
30 دی 1391