اولين لحظه ايستادن روي دو پا
سلام بر بانوي من سلام بر همه وجودم سلام بر يگانه عشق من سلام بر پارميس خانوم
دختر گلم الان حدود يك ماهه كه ماماني دلشوره گرفته كه چرا دخترم راه نميره هر جا ميره هر كيو ميبينه ازش ميپرسه بچه شما چند ماهگيش راه رفت خلاصه اينكه كلي داستان داريم... تا اينكه ديروز يعني جمعه دوم اسفند 1392 بعد از ضطر در حال بازي كردن بوديم و من هم داشتم از تو فيلم برداري مي كردم و آهنگ هم پخش ميشد كه تو مطابق معمول به كمك ديوار در حال رقصيدن بودي كه يهويي شروع كردي به دست زدن روي پاهاي خودت و من خيلي خيلي خوشحال از اين موفقيت تو... دختر گلم در طول اين يكسالي كه گذشت منهم با تو بزرگ شدم با تو خوابيدم با تو بيدار شدم با تو غلت زدم با تو چهار دست و پا راه رفتم با تو دندون در آوردم با تو حرف زدم با تو موهامو شونه كردم خلاصه اينكه همه دوران بچگيمو دارم با تو ميگذرونم... راستي كه چه عالمي داره اين دوران بچگي... خوشا بحالت...
بعد كه مامان از خواب بيدار شد و فيلمتو نشونش دادم كلي ذوق كرد و خنديد و گفت كه دخترم مي تونه واسته و كلي خدارو شكر كرد... دختر عزيزم من و مامانت عاشق همديگه هستيم و همديگرو ديوانه وار دوست داريم و براي خوشبختي تو هركاري خواهيم كرد... تو بايد در زندگيت در آرامش و آسايش زندگي كني... گلم دوستت دارم ... به اميد موفقيتهاي بيبشتر...