اولين عكس آتليه
دختر خوشگلم پارميس عزيزم سلام
امروز شنبه ساعت 11:03 از سيزدهمين روز از مهر ماه سال يكهزار و سيصد و نود و دو مي باشد و در كارخانه صنايع پلاستيك ابهر در محل كارم نشسته ام و براي تو دختر نازم مي نويسم.
عشق بابايي ديروز عصري ما سه تايي بيرون رفته بوديم و همينطوري داشتيم مي گشتيم كه به مامان گفتم كه بريم از پارميس عكس بگيريم و بزنيم به اتاقش. ماماني هم قبول كرد و ما سه تايي رفتيم عكاسي و گفتيم كه ميخواهيم از اين دختر خوشگلمون يه عكس بگيريم و اون آقاهه هم گفت كه موردي نداره فقط بايد كمي منتظر باشين تا خانم عكاس بيان...ماهم نشستيم و منتظر اومدن شديم ولي تو اونقدر شيطوني كردي كه حدي نداشت...همش داشتي با خودت حرف ميزدي و داد ميزدي...
بالاخره خانمه اومد و رفتيم آتليه برا ي عكس گرفتن ... اونقدر هم اونجا شيطون بازي در آوردي كه نگو...
خلاصه اينكه خيلي خيلي دختر شيطوني شده اي...
دختر خوشگلم خيلي خيلي دوستت داريم...