پارمیس، فرشته كوچولوپارمیس، فرشته كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
تاريخ پيوندمانتاريخ پيوندمان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
روز عقدكنانروز عقدكنان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
روز آشناييروز آشنايي، تا این لحظه: 21 سال و 11 روز سن داره
مامان و باباي پارميسمامان و باباي پارميس، تا این لحظه: 43 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

بهشت کوچک مامان و بابا

واكسنهاي 18 ماهگي

1393/6/1 9:07
نویسنده : مامان و بابا
117 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشگلم پارميس عزيزم روز چهارشنبه 29 مرداد ماه سال 1393 ساعت نه و نيم صبح سه نفري(پارميس و ماماني و بابايي) براي زدن واكسنهاي 18 ماهگي از خونه خارج شده و به سمت درمانگاه 17 شهريور راه افتاديم. وارد درمانگاه كه شديم شما چندتا دختر خانوم ديدي كه روي صندلي نشسته بودند رفت سراغشون و كنارشون نشستي و بهشون نگاه كردي بعد از كمي مامان صدا زد و گفت كه بياين با هم ديگه رفتيم اتاق معاينه، خانوم پرستاره گفت كه اول وزنشو بگيريم كفشاتو در آوردم و وزنتو گرفت بعد اون قدت و بعد دور سر ... دختر خوشگلم اين دفعه بر عكس دفعات قبل كه توي گرفتن قدت گريه مي كردي مي خنديدي و اين نشان از بزرگ شدن تو دارد...

وزن نازت: 10 كيلو و 600 گرم

قد نازن: 83 سانتي متر

دور سر نازت: 46 سانتي متر

خانومه همه اندازه هارو برد روي نمودار و گفت كه همه چيزش عاليه و ما هم خدارو شكر كرديم... بعد اينا نوبت زدن واكسنها بود، مامان دل تو دلش نبود همش ميگفت درد داره بچم اذيت مي كشه ولي من تو رو مي شناسم ... رفتيم اتاق و پرونده رو به آقا داديم و گفت كه آماده باشين ... مامان كه طاقت نداشت بيرون از اتاق رفت و تو بغل من نشستي و مرده دو قطره انداخت توي اون دهن خوشگلت بعد يه آمپول از پاي چپ و يه آمپول هم از پاي راست زد و تو فقط اولش كمي ناز كردي و همه چيز تموم شد... از اتاق كه بيرون اومديم مامان گفت تموم شد گفتم آره... بعد اون رفتيم خونه مامان جون ... همه از ديدنت خوشحال شدند... همين كه رفتيم تو، تو بعد از كمي رفتي اتاق باباجون سلام دادي و بعد از كمي اومدي... مامان جون مي گفت كه پارميس خيلي دختر با محبتيه هر موقع كه مياد اينجا اول ميره باباجونشو ميبينه بعد مياد پيش ما و باباجون هم بخاطر همين ازش خيلي خوشش مياد...

داداش ياسين هم اونجا بود كلي باهاش بازي كردي و خونه رو بهم ريختيد... ماماني مي گفت كه الان تب ميكنه پاش درد ميكنه ولي تو نه تب كردي و نه پات درد گرفت...

دختر خوشگلم پارميس زيباي من از روز سه شنبه تا جمعه كه خونه بودم كلي با هم بازي كرديم رفتيم بيرون گشتيم دوتايي رفتيم رستوران غذا خورديم و خلاصه اينكه خيلي خوش گذرونديم. وقتي در كنار تو هستم بهترين لحظات عمرم را سپري مي كنم و تو با خنده هات و شيرين زبونيات به من انرژي ميدي...

دختر خوشگلم چندتا از كلماتي كه جديدا ياد گرفتي و همش ميگي اينا هستند:

كلمات جديد پارميس

تلفظ پارميس خانوم كلمه اصلي
آشين ياسين
بري پري
دسا يسنا
دستت دستت درد نكنه
پايي بيا پايين
اوفتاد افتاد
توپ توپ
شييييييييييير شير


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)