پارمیس، فرشته كوچولوپارمیس، فرشته كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
تاريخ پيوندمانتاريخ پيوندمان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
روز عقدكنانروز عقدكنان، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
روز آشناييروز آشنايي، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
مامان و باباي پارميسمامان و باباي پارميس، تا این لحظه: 43 سال و 29 روز سن داره

بهشت کوچک مامان و بابا

آغاز دومين سال زندگي 28 بهمن سال 92 ساعت 17:10

1392/11/30 12:10
نویسنده : مامان و بابا
103 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم اي گل هميشه بهار من تولد يك سالگيت مبارك

دختر خوشگلم تولد مبارك

پارميس خاتونم خانومي خوشگلم اي شاهزاده من اي تاج سر من امروز روز تولد توست امروز روزيست كهتو يكسال پيش در چنين روزي پا به اين دنيا گذاشته و دنياي سرد ما رو با حضور پر مهرت گرمي بخشيده و روح زندگي و عشق و محبت در آن دميدي و من امروز مستانه تولدت رو تبريك ميگويم...

يكسال گذشت... در طول اين يكسال هميشه با هم بوديم و در طول اين يكسال با تو روييدم با تو بزرگ شدم و با تو به دنياي كودكيهايم برگشتم ... آخه برا بازي با تو بايد بچه مي شدم صداهاي عجيب و غريب از خودم در مي آوردم تا تو بخندي و شاد باشي... آري اين يكسالي كه گذشت در كنار تو خوش گذشت م و من بهترين لحظه هاي عمرم را در كنار تو سپري كردم...

پارميس خوشگلم در طول اين سالي كه گذشت تو لحظه به لحظه رشد كرده و بزرگ و بزرگ شده و به من آموختي كه پدر بودن چه لذتي داره و عاشقي چه دنياي پاكيست... دخترم در سالي كه گذشت تو خيلي چيزها ياد گرفتي... الان ديگه اونقدر بزرگ شدي كه معني همه چيز رو مي فهمي و خيلي هم لطيف شده اي... تا ميان بهت چيزي بگن ميزني زير خنده... البته حق هم داري چون تو عزيز كرده بابايي هستي و طاقت شنيدن اون حرفهارو نداري ... تو عزيز دردونه مني و من خريدار ناز تو...

خوب امروز صبح طبق معمول ساعت 7 از خواب بيدار شدي... من هم امروز در خونه مونده بودم ولي مامان پروانه ساعت كمي مونده به هشت به مدرسه رفت و من و شما در خونه تنها مونديم ... بعد از شستن دست و صورت و خورن صبحونه راهي درمانگاه براي زدن واكسن يكسالگيت شديم...اول از همه دنبال مامان رفتيم و از اونجا هم به خونه مامانجون رفته و برگه ها رو از اونجا رفته و راهي درمانگاه شديم...

توي درمانگاه بعد از اندازه گيري وزن و قد و دور سر براي زدن آمپول به اتاق ديگري رفتيم... آقاي آمپول زن كه تشريف آوردند تو خنديدي و موقع واكسن زدن هم اصلا گريه نكردي ... سرت رو كه برگردونده و روي ميز آقاهه تلفن رو ديدي سريع تلفنو برداشته و شروع به حرف زدن كردي كه آقاهه كلي خنديد...

وزن: 9 كيلو 300 گرم

قد: 79 سانتي متر

دور سر: 45 سانتي متر

دختر خوشگلم امروز قرار بود كه برات جشن تولد بگيريم ولي بدليل اينكه همه سر كار ميرن گفتند كه پنجشنبه برگزار كنيم كه ما هم اين كار رو انجام داديم

عزيزدلم بعد از برگزاري مراسم تولد عكسهارو هم برات ميذارم ...دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)