سخن اول
سلام بر دختر نازم
الان ساعت 16:04 عصر روز سه شنبه از هفتم آذر ماه سال یکهزار و سیصد و نود و یک می باشد و من این وبلاگ را برای شما دختر نازم هدیه می کنم تا وقتی که بزرگ شدی و قدرت خواندن پیدا کردی از خواندن این مطالب لذت ببری و بدانی که چه قدر به فکر تو بوده ایم.
دختر خوشگلم، من تازه از سر کار اومده ام ولی مامانی هنوز سرکاره. آخه مامانت معلم پیش دبستانی است و هنوز از سر کار نیومده.
دختر خوشگلم الان که دارم این مطالب را برای تو می نویسم تو هنوز در وجود مامانی هستی و امروز دقیقاً 26 هفته و 4 روز از زندگی تو در وجود مامانت میگذره و دکترا گفته اند که تو نهم اسفندماه به این دنیا خواهی آمد، ولی حس من میگه که تو در روز پنجم اسفندماه ساعت 10 صبح بدنیا خواهی آمد و دنیای مارا سرشار از عشق و محبت خواهی کرد.
دختر گلم، من و مامانت بی صبرانه منتظر اومدن تو هستیم و داریم لحظه شماری می کنیم تا تورا در آغوش بگیریم.
دوستت داریم.