پارمیس در پنجاه و هشتمین روز تولدش
دخترم پارمیس خوشگلم سلام نصفه شی از ساعت 4 بیدار بودی و کمی که شیر خوردی تا ساعت 6 باهم بازی کردیم و همینطور که داشتیم بازی می کردیم خوابت برد و بابایی تو رو جات گذاشت و برای رفتن به سر کار آماده شد... عزیز دلم ساعت 4:30 اومدم خونه مامان بزرگ... وقتی دیدمت خیلی خیلی خوشحال شدم، در خواب نازی خوابیده بودی دلم نیومد که بیدارت کنم... تاساعت 5 خواب بودی تا موقعی که مامان از سرکار برگشت و تو بیدار شدی و شیر خوردی... بعد با هم کمی بازی کرده و برای رفتن به خونه حاج نه نه آماده شدیم تورو با مامان اونجا رسوندم و ساعت 7 اومدم دنبالتون...رفتیم پیش دکتر فتحی، آخه مامنت می گفت که رنگت پریده، دکتر گفت که خدارو شکر دخترتون از همه لح...
نویسنده :
مامان و بابا
23:58